نورا جون نورا جون ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

*** نورا الهۀ نور***

گفتنی ها برای نورا...

تقدیم به نور آسمانم!! دخترم ،آرامش جانم،روشنایی قلبم،آمدنت از سرزمین نور به کره خاکی را خوش آمد میگم!!! الان که شروع به نوشتن کردم بعد از تلاش فراوان من‚که تو بخوابی و بالاخره خوابیدی.آذرماه سال گذشته هنوز از وجودت که درمن شکل گرفته بود خبر نداشتم.2روز دیگه نمونده شب زیبای یلدا داره میاد امسال در کنار تو و بابا علیرضا شب یلدارو جشن میگیرم آخه پارسال اینطور روزایی جهرم بودم و شب یلدا رو خونه دایی مرتضی ،تولد زندایی یلدا بود. 10دیماه   با انجام آزمایش خون معلوم شد باردار هستم همون لحظه حس عجیبی بهم دست داد با تمام وجود خوشحال شدم و حس مادر شدن تمام وجودم رو فرا گرفت و از اینکه این 9 ماه به سلامتی بگذره وتموم بشه.توی...
18 دی 1391

عشق مامان

نورا از زمان تولد تا الان عکسهای بسیاری ازش گرفتم که یک به یک زیبا هستن. من چند تایی عکس از 3و 4 ماهگی نورا جان رو به سختی تونستم انتخاب کنم . خوشحال میشم اونارو ببینید! عاشق لبخندتم با اون لبای بی دندونت مادر! فدای نشستن تنهات برم من الهههههههههههههی!   چشماشو ،نمکی! خوابshaun the sheepi       مابقی رو در ادامه مطلب خواهید دید:       نورا در حال بازدید از وبلاگش به همراهی عمو محمد رضا! خواب پروانه ای  وای چکار کردم الانه که مامان بیاد! الهی مادر بمیره که نشستنی خوابیدی اخم نکن بهت...
18 دی 1391

شب یلدا

من وعلیرضا واسه اینکه اولین جشن شب یلدای نورا جان بود یه مهمونی واسش ترتیب دادیم البته یه مهمونی چند نفره . من یه شام مختصر به همراه آجیلی و اناری و.... واسه پذیرایی آماده کردم. با اومدن باران جون دوست نورا وخاله مریم وعمو مجتبی جشن شب یلدای نورا جون تا پاسی از شب ادامه داشت.وخیلی به ما خوش گذشت، شبی به یاد ماندنی ساختیم.جاتون سبز!! اینم عکسهایی از اولین جشن شب یلدای نورا جون!!!     نوراجون ودوستش باران! تا یلدایی دوباره.... تومیروی و من فقط نگاهت میکنم، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم،بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم...
18 دی 1391

پارک بازی!!!

نورا جان به پارک بازییش خیلی علاقه داره این عکسها رو چند روز پیش که میخواستم ببرمش حموم ازش گرفتم آخه تا میبردمش داخل حموم چنان جیغایی میزد که خدا میدونه میاوردمش جلو پارک چنان ذوق زده میشد که نگو و نپرس بالاخره واسه یک ربع ما تسلیم خواسته این دخملی وروجک شدیم . اینم عکسهای نورا گل! ادامه مطلب رو ببینید: فدات بشم دخمل زیبای مامانی ...
18 دی 1391

لحظه به لحظه...

هر لحظه ای که از دنیای قشنگ نورا جان میگذره؛ عکس العمل های شیرینی رو ازش میبینم. تازگی هاکه به ماه پنجم پا گذاشته حرکتهای شیرینتر وجذابتری از خودش نشون میده!مثل: اول روی دست و بعدحالت سینه خیز! با دو دستش ،دوتا پاش رو می گیره وبه سمت صورتش میبره  من این حرکت وخیلی دوست دارم بقیه عکسها در ادامه مطلب ببینین: ودائم اینکه کف پاشو به هم میچسبونه!! وزیبا تر از همه اون سرو صدای شیرینش که خونه رو از سکوت میاره بیرون . عاشق اون íگوم گفتناتم وبه قول عمه مریم مثل مامان جون سوری موتور روش...
18 دی 1391

آرامش!

کنار تو فقط آروم می گیرم                                 پر از دلشوره ام هر جای دیگه تو تقدیر منی بی لحظه بی شک                       چشات اینو بهم هر لحظه میگه تو می خندی پر از لبخند میشم                         تموم زندگیم خوشرنگ میشه صدای پای تو تو خونه هروز                 &...
18 دی 1391

کنجکاوی!!!

نورا هروز که میگذره شیرینتر و بهتره بگم شیطونتر میشه دوست داره به همه جا وهمه چیز سرک بشه اول از همه عاشق TVنگاه کردن‚،چنان محو تماشای کارتون هایی که واسش میذارم میشه که نگو. وقتی واسه خرید میریم بیرون سوار ماشین که میشه فقط دورو برش رو نگاه میکنه ونمیگذاره که کوجکترین چی از زیر ذره بینش بگذره وخلاصه هرجای دیگه ،باکنجکاوی تمام بررسی میکنه ، به وضوح میشه حس کرد و دید مثلا” چند روز پیش من اونو خوابوندم روی تشکش و در حالی که اونو با حرف زدن و قربونت برم و هزار ترفند دیگه سر گرم میکردم، مشغول جمع و جور کردن خونه بودم .دفتر یادداشت خریدهای منزل رو هم گذاشته بودم که با اتمام کار بیام وسایل موردنیاز رو یادداشت کنم رفتم داخل اتاق واسه ...
18 دی 1391

شیمو !!!

شیمو مجموعه 12 جلدی‚ شعرهای کودکانه از ناصر کشاورز.نورا به شنیدن شعرهای شیمو واقعا” علاقه داره من روزانه چند بار شعرارو واسش میخونم مخصوصا وقتی که گرافیک یا همون  شکل های رنگاوارنگ شیمو رو بهش نشون میدم چنان ذوق زده میشه و دست وپا تکون میده که بیا وببین. مجموعه کتابهای شیمو و چیل چیل + زندگی نامه خواندنی من هدیه عمه کوچیکه‚ نورا مژگان جون‚که زمانی که نورا هنوز 40 روزش نبود از سفری که به تهران رفت از نمایشگاه کتاب واسش گرفته بود وهدیه آورد. از اون زمان تا الان من شروع به خواندن شعرها کردم احساس میکنم یه جورایی وقتی اونا رو میشنوه حرکتهایی از خودش نشون میده که به اونا آشنایی داره واین من و خیلی خوشحال میکنه...
18 دی 1391

ناز, گیتی!!!

علیرضا با اون لهجه شیرین و دلنشین گیلکی همیشه نورا رو با اصطلاحات زیبا صدا میزنه شعرهای گیلکی ولالایی های قشنگی هم میخونه کلمه هایی که بیش از 100 بار در روز واسه نورا تکرار میشه ناز‚ گیتی، بابا من،جوجوی بابا من، جُلان, قربان ، کاسه چُمان,قربان و...... منم که هرچه از دل بر آید خوش آید: اول هر اصطلاحم که باید حتما مامان ژوووووووووووون باشه. مامان ژوووووووووووون چه خوشکل وچه ماهی فدات بشم  الهی ، واز زبون نورا: مامان ژوووووووووون چه خوشکلم و چه ماهم چشم نخورم الهه ام ، دخملی ناز نازی، خاتون خونه یکی یه دونه خلاصه هرچه میخواهد دلتنگت بگو !آخه اصلا” گاهی وقتا واسه توصیفش من و علیرضا جمله ،کلمه ، اصطلاح هرچی رو که جم...
18 دی 1391

غروب زیبای زمستانی !

هوای زمستانی این روزای بندر عباس خیلی دلچسبه مخصوصا”که مثل امروز مجذوب  غروبی زیبا بشی!نزدیک غروب بود که نورا از خواب بیدار شد نم نمک داشت شروع به بهونه گرفتن میکرد واسه اینکه سرگرمش کنم اونو پشت پنجره اتاقش بردم که  بیرون رو تماشا کنه .اما به جای اون خودم محو و مجذوب غروب  کردن آفتاب روزای مثلا”زمستانی شدم آخه الان هوای اینجا بهارییه!!! سریع دوربین و بر داشتم و رفتم ترانس و چند تایی عکس گرفتم دوست داشتم شما هم این منظره غروب زیبا  واون ابرهایی که به صورت تکه های کوچولوی از هم گسسته باهاله ای از موج رو که مثل توپ های سفید  موج دارریزی که رو ی پارچه نیلی رنگ خود نمایی میکنن تو دل آسمون رو ببینید. ...
18 دی 1391